مسجد کوچک دولاب، خلوت، بی مأذنه، بی گنبد، بی مناره، با دیوارهای قطور خشتی و سقف عجیبش که از نمای داخلی پر از طاق ها و قوس های درهم است، نشسته بر بلندای تپه ای در کهن ترین محله تهران، این روزها پر از غریبه هایی است که از خاک زیر پایش سکه ها و سفالینه های 800 ساله را بیرون می کشند تا گواهی دهند که این بنا، سرتا پا یک گنج تاریخی است حتی اگر زیر پایش صندوقچه طلایی دفن نشده باشد.
لایه نازکی از غبار، چادرنمازها، عباها و تسبیح های آویزان بر جالباسی گوشه مسجد را پوشانده است. دکتر قدیر افروند و همکارش، خرده سفال های پر نقش و نگار را که از گمانه های باستان شناسی بیرون کشیده اند، بر حسب شکل و ظاهر و جنس شان تقسیم می کنند و توی کیسه های نایلونی کوچک می ریزند.
خرده سفال ها، لاجوردی، طلایی، سبز، خاکستری و قهوه ای ، کنار هم ردیف شده اند. افروند دست هایش را از خاک می شوید. یکی از کارگرها استکان چای داغ را سر می کشد و پینه های کف دست را با داغی استکان نرم می کند. می گوید « نه که بگویی طلا پیدا کردیم! تا دلت بخواهد سفال و چند تایی هم سکه بود.»
مسجد دولاب چگونه معروف شد؟
یکی از اهالی ایستاده در چارچوب در می گوید « ما که می گفتیم مسجدمان هزار ساله است هیچکی باور نمی کرد. حالا ببینید! خودشان کارشناس فرستادند. » باستان شناس ها لبخند می زنند. افروند می گوید « ساخت این مسجد در دوران ایلخانی بوده یعنی حدود 700 تا 800 سال پیش. در طول این سال ها بارها بخش هایی از مسجد تخریب شده اما همچنان سرپا مانده و بازسازی و تعمیرش کرده اند. »
کارگرها، گرم پر کردن یکی از چاه ها شده اند. به غروب چیزی نمانده است. قصه مشهور شدن مسجد محله دولاب از کجا شروع شد ؟ تا یک سال پیش، مسجد دولاب ، پشت تکیه چال محل بدون آن که غریبه ها بشناسندش ، جا خوش کرده بود؛ اهالی می گفتند مسجدشان معجزه می کند، می گفتند حاجت می دهد، می گفتند خشت اول مسجد را معصومی گذاشته است، می گفتند نظرکرده هایی زیر آن سقف کوتاه با اشکال عجیب هندسی نماز خوانده اند به همین خاطر آنها هم زیر طاق ها و قوس های عجیب و زیبای همان سقف نماز می خواندند، اعتکاف می کردند و مطمئن بودند صدای شان به خدا می رسد.
مسجد اما گمنام بود. نمای ساده بیرونی اش، هیچ غریبه ای را کنجکاو نمی کرد تا یک روز خاص که سیب تقدیر چرخ زد و یک سوال و جواب ساده در برنامه ای تلویزیونی در سال گذشته، آن را به همه تهرانی ها شناساند و پای باستان شناس ها را با کیسه های پارچه ای و نایلونی و چکش های کوچک و نقشه های شان به کوچه پس کوچه های دولاب باز کرد.
قصه رسانه ای شدن مسجد، مربوط به زمانی است که در یکی از قسمت های برنامه تهران گردی ، احمد مسجد جامعی، رئیس وقت شورای شهر تهران، به محله دولاب آمد و اهالی به مسجدشان دعوتش کردند.
مسجد جامعی در آن برنامه پرسید «قدمت این مسجد چقدر است ؟» کارشناس میراث فرهنگی که همراه هیات بازدید بود نگاهی به معماری خاص سقف انداخت و حدسش زد « احتمالا... شاید..... ایلخانی ...» رئیس شورای شهر از این حدس، دو دل شد که چگونه ممکن است بنایی مربوط به دوره ایلخانی یعنی حدود 8 قرن پیش در تهران باقی مانده باشد در حالی که اغلب بناهای باقی مانده در تهران مربوط به دوره قاجار یعنی 200 تا 300 سال پیش و معدودی مربوط به دوره صفوی است. به همین خاطر رئیس وقت شورای شهر به شهردار پیشنهاد کرد با همکاری سازمان میراث فرهنگی بنای مسجد را مرمت کنند.
تقدیر مسجد دولاب اما فقط مرمت شدن نبود. چند روز بعد دکتر قدیر افروند ، باستان شناس و کارشناس سازمان میراث فرهنگی برای نخستین بار به مسجد آمد و در همان نگاه اول، مطمئن شد که رازی در دل آن بنای خشتی پنهان شده است. « ازمدل معماری مسجد حدس زدم که این بنا بسیار ارزشمند است. مساجد به طور معمول، حیاطی مرکزی، حوضی بزرگ یا کوچک، سقفی بلند و چندین ایوان دارند اما مسجد دولاب هیچیک از این ها را نداشت. نوع معماری اش خاص بود. »
همین معماری متفاوت باعث شد سرپرست هیات باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی مطمئن شود مسجد واقعاً در دوره ایلخانی ساخته شده است. «معماران دوره ایلخانی، ارزشها و عظمت بناها را به درون می بردند. در حقیقت مسجد، درونگرا ساخته شده بود. ظاهر بیرونی اش ساده و بی تکلف بود و در درون، معماری پیچیده و شگفت انگیز داشت.»
افروند حساب و کتاب کرد که اگر این حدس درست باشد، مسجد سندی است که ثابت می کند محله دولاب هم قدمتی دستکم 700-800 ساله دارد که در زمان ساخت مسجد، منطقه ای پر رونق بوده است. این را کتاب های کهن هم گواهی می دهد مثلاً محمد بن جریر طبری، فلیسوف و مورخ بزرگ ایرانی، در قرن سوم هجری در مقدمه کتاب تفسیرش توصیف می کند که چگونه از محضر یک استاد در دولاب " دوان دوان و با پای پیاده همچون دیوانگان" ، به محضر استادی دیگر در ری می رفته است.
این توصیف نشان می داد که دولاب در قرن سوم هجری یعنی حدود 1100 سال پیش هم ، منطقه ای بسیار مهم بوده و یک قطب علمی به حساب می آمده است.
افروند تخمینش را از قدمت بنا به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، گزارش داد، بنابر این سازمان تصمیم گرفت به جای آن که صرفا مسجد را مرمت کند، برای پژوهش بیشتر درباره اش سرمایه گذاری کند.
از آن زمان، کاوش های باستان شناسی به شکل جدی در مسجد دولاب آغاز شد. 10 چاه برای گمانه زنی حفر کردند؛ چاه هایی که حالا راز های شان را بیرون کشیده اند و مشغول پر کردنش هستند. همانوقت بود که یکی از گمانه ها رسید به دیوار خشتی از دوره ایلخانی . حلقه چاهی به عمق 8 متر هم در همان منطقه پیدا شد که جزئی از قنات های شبکه دولاب بود.
خاطره بازی در دل خاک
باستان شناس ها نقب زدند به دل خاطرات چند صد ساله و از آنها اشیایی را بیرون کشیدند: پیه سوز، سکه، تکه شیشه های رنگی، یک قطعه سفال زرین فام و قطعاتی از سفال های لعاب یکرنگ فیروزه ای و ده ها تکه انواع دیگر سفال بیرون کشیدند.
سرپرست گروه باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی می گوید « سفال زرین فام برای ساخت ظروف تجملاتی و اعیانی به کار می رفته و مخصوص پذیرایی از بزرگان بوده است و پیدا شدنش در دولاب نشان می دهد افرادی خاص در این محل زندگی می کرده اند . »
باستان شناس ها دو تنور و دو اجاق دود زده هم در ضلع غربی مسجد پیدا کرده اند. افروند تعریف می کند « ایران در برخی مقاطع تاریخی قحطی نان را تجربه کرده است. به نظر می آید نیکوکارها در آن زمان ، در مساجد نان می پختند و بین فقرا تقسیم می کردند. این تنورها هم احتمالاً یادگار همان دوره است. »
تنورها می گویند مسجد در هر دوره زمانی کاربردی داشته و حتی در دوره های تاریخی مختلف، قسمت هایی از آن بازسازی شده مثل طاق ضلع غربی که ریزش کرده و در دوره قاجار با معماری کاملا متفاوت بار دیگر ساخته شده است.
خانه فخاری ها، یادگاری که نباید بمیرد
گروه باستان شناسی به مطالعه مسجد بسنده نکرد. همراه افروند از مسجد بیرون می آییم شیب ملایم خیابان فخاری را پایین می رویم. سرپرست گروه کاوش باستان شناسی سازمان میراث فرهنگی همان وقت که مسجد را بررسی می کرده، آنقدر کوچه پس کوچه های دولاب را گز کرده است که سرانجام خانه ای دست نخورده و قدیمی پیدا کرده است و صاحبانش را راضی کرده است که آنجا هم چند گمانه بزند تا شاید آثاری دورتر از دوره ایلخانی هم در محله دولاب پیدا کند چون در آثار مکتوب خوانده است که قدمت دولاب حتی به دوره پیش از اسلام می رسیده است یعنی بیش از 1400 سال پیش.
مالک خانه ای که افروند پیدا کرد، خانواده فخاری هستند، از اهالی بسیار قدیمی منطقه دولاب که نسل اندر نسل کوزه گر بوده اند. جعفر فخار یکی از وراث خانه است که رضایت بقیه وارثان را هم برای حفر چاه های گمانه زنی باستان شناس ها در حیاط خانه جلب کرده است. « خانه مان حدود 170 سال قدمت دارد. خودم هم اینجا به دنیا آمدم. تقریبا از 30 سال پیش غیر مسکونی شد. 900 متریست. »
خانه در انتهای کوچه ای بن بست است با دری زنگ زده و فلزی که باز می شود رو به دالانی تنگ؛ دالانی که مهمانانش را می رساند به یک حیاط بزرگ پر از برگ های زرد ، حوضی بی آب و درخت هایی خشک.
دو سوی حیاط دو امارت بزرگ قرینه بوده است با ایوان های وسیع و ستون های با شکوه. حالا اما از بنای شمالی چیزی جز قاب درها و چند خروار خاک و آجر نمانده است و بنای جنوبی هم، خاطره ایست در حال محو شدن که زمان، تار و پودش را از هم گسسته است.
از آیینه کاری های سقف و گچ بری های قاجاری در آن اثری نیست و سال های پی در پی، تکلف و عظمت مخصوص خانه های دوره قاجار را از امارت دزدیده اند اما ستون ها، ایوان، قاب های پنجره ها، گچ بری های اطراف شومینه ها و سردر اتاق ها هنوز باقی است؛ دود گرفته و خاکستری با زدگی های بسیار.
همکاری فخاری ها با باستان شناس ها برای شان پر سود بوده است. افروند به شهرداری پیشنهاد کرده است خانه فخاری ها را تعیین نرخ کند و از آنها بخرد به قصد بازسازی کامل و تبدیل کردنش به یک موزه کوچک که بشود سفالینه های محله دولاب را در آن حفظ کرد.
فخاری ها با این معامله موافقند و فعلا در حال نامه نگاری با شهرداری هستند برای شروع کار. افروند شرح می دهد که خانه کاملا قابل بازسازی است و می شود آن را به زیبایی دوران قاجاری اش برگرداند به شرطی که خانواده فخاری و شهرداری بر سر فروش ملک به توافق برسند و خانه کلنگ نخورد و مثل خیلی از خانه های اطراف مسجد دولاب، آپارتمان نشود.
گروه باستان شناسی در خانه فخاری ها هم دو چاه حفر کرده اند و باز هم به سفالینه هایی از دوره ایلخانی رسیده اند و پس از آن ، فقط رسوباتی از شن و ماسه بوده است بی هیچ نشانه ای از زندگی که تایید می کند سکنی گزینی در آن بخش از محله دولاب به احتمال قریب به یقین، از دوره ایلخانی بوده یا شاید آثار دور تر از آن دوران،در گذر زمان به کلی از بین رفته است . حدس باستان شناس ها این است که ساکنان دولاب گروهی از اهالی ری بوده اند که پس از حمله مغول به برخی مناطق از جمله دولاب هجرت کرده اند.
از خانه فخاری ها که بیرون می آییم باز بر می گردیم مسجد. هوا نیمه تاریک شده است. صدای اذان می آید. استکان های خالی روی میز چوبی زیر یکی از ستون ها جا مانده است. کارگرها، چاه ها را پر کرده اند و کاشی های ضلع شرقی را هم باز روی زمین چیده اند. سفالینه هایی که وقت ورود دیده بودم برای شناسایی ومرمت ، ارسال شده است به موزه سازمان میراث فرهنگی و گردشگری تا با ثبت نقش و نگارشان، جزئی به تاریخچه هنر دوران ایلخانی اضافه شود.
وقت برگشت، افروند مجموعه ای از سفال های بی کاربرد قدیمی را هم نشانم می دهد، تکه سفال هایی که کوچک و ناچیز است و نمی شود آنها را به عنوان هنر ایلخانی ثبت کرد، اما او می گوید به هر حال آنها برای باستان شناسان ارزش مطالعاتی دارد.
گروه، قرار است این تکه ها را جمع کنند و در کیسه ای پلاستیکی با نام و تاریخ حفاری مسجد ، مهر و موم کنند و یک بار دیگر زیر یکی از ستون های مسجد، دفن کنند برای گروه های باستان شناسی نسل های بعد که بخواهند خاکستر قرون کهن را پس بزنند، گذشته شهرشان را زنده کنند و از یافته های اجدادشان در مسجد دولاب با خبر شوند.
از مسجد که بیرون می آییم ، در گرگ و میش دم غروب، درکوچه های تو در توی محله دولاب ، قدم می زنم و آپارتمان های بلند، بی اصالت و بدشکلی را تماشا می کنم که وصله های ناجوری شده اند روی تن کهن ترین محله تهران و آینده ناگزیر خانه های قدیمی خشتی محل هستند؛ خانه های خشتی که معلوم نیست تا چند هفته ، چند ماه یا چند سال دیگر کلنگ می خورند و یادگارهای دورشان از تاریخ، زیر خروارها خاک مدفون می شود.
مریم یوشی زاده / خبرنگار جام جم آنلاین